ابتدا بگذارید معنی عشق را بگوییم سپس به سراغ دانستنی های عشق برویم.
در این مقاله تیم همیار مشاور قصد دارد تا حقایقی از عشق را برای شما عزیزان برملا کند پس مارا تا انتهای مقاله دانستنی های عشق دنبال کنید.
در واقع عشق یا دلدادگی حسی عمیق است که به معنای دوست داشتن شدید و با تمام وجود به فرد یا چیزی است.
همچنین عشق احساسی عمیق یا جاذبهای بسیار شدید است که محدودیتی در موجودات و مفاهیم ندارد اما در تفکر و کارایی محدودیت هایی دارد و حتی میتواند در حوزههایی غیرقابل باور ظهور کند.
همچنین نوعی عاطفه و علاقه در مورد فرد دیگر یا جذابیت بیانتها برای دیگران است.
در واقع عاطفه ترکیب دو عنصر مقابل هم استقلال و وابستگی عشق بلوغ فکری مرزهای فردی را پررنگ می کند و یاد می دهد چگونه از “ما” بگذریم و به “من” برسیم.
بلوغ فکری به استقلال فرد کمک می کند برعکس بلوغ عاطفی که باعث وابستگی فرد به دیگران می شود بلوغ فکری او را تنها و وابسته به خود یعنی من می کند . اما بلوغ عاطفی “ما” را می سازد و یاد میدهد که چگونه از “من” بگذرید و از خود خواهی دست بردارید و به “ما” برسید. در واقع بلوغ عاطفی به وابستگی کمک می کند
به طور خلاصه : بلوغ فکری =رهایی از وابستگی بلوغ عاطفی =ایجاد وابستگی
می ببینید که این دو بلوغ چقدر با هم در مقابل هم هستند و نام عاطفه و دوست داشتن را نمی توان بر هیچ کدام از آنها به تنهایی گذاشت. از طرف دیگر، عاطفه و دوست داشتن واقعی بدون هیچکدام از آنها ممکن نیست .
وابستگی مترادف عاطفه نیست ولی از اجزای سازندۀ آن است و تفاوت آن دو مثل تفاوت آجر است با آپارتمان. وابستگی به همان اندازه که می تواند یک واژۀ فلسفی باشد می تواند یک واژۀ بد هم شمرده شود.
به طور مثال در اقتصاد، وابستگی معنای بدی دارد و آدم را به یاد انگل می اندازد. در رابطۀ افراد، بدی یا خوبی این حالت بستگی به این دارد که به استقلال و فردیت فرد هم تأکید بشود یا خیر.
در هر نوع رابطۀ عاطفی، اعم از رابطۀ همسران یا والدین با فرزندان، هرگاه یک طرف این تساوی طرفین تقویت شده و طرف دیگر نادیده گرفته شود، صرف نظر از اینکه چه اشکها ریخته شوند و چه بارها که نام عشق بیهوده در جایگاه باج گیری عاطفی خرج شود، از عاطفه خبری نیست.
آیا مگر خدا از همه اصلح تر و خیرخواه تر نیست؟ در بهشت “ما” و وابستگی کامل بود، هر صبح ما سلام خدا را می شنیدیم، تا زمانی که “ما” در بهشت میوۀ ممنوعه را خوردیم و برخلاف فرشتگان “من” خود را خواستیم، ما آزادی، فردیت و من خود را ملاک قرار دادیم. اگر چه پر درد و اشتباه بود اما خداوند عشق آن را پذیرفت.
آن میوۀ ممنوعه اگرچه چیزی جز “من” نبود ولی یکی از اجزای معجون عشق بود و سردار عشق، محشری دیگر از عشق به پا کرد و با آن موافقت نمود. او به تعبیر حافظ با خشمی نمادین و با شیوه ای شیرین ما را از بهشت اخراج کرد و رنج دوری و فراغت از ما را هم پذیرفت. این رنج بسیار برای او گران بود ولی او آزادانه گذاشت که برویم و برای ما اختیارداری نکرد چون به راستی عاشق ما بود.
امیدوارم خواندن این مقاله به شما کمک کرده باشد برای خواندن مقالات بیشتر می توانید به صفحه مجله سلامت مراجعه کنید